کل دنیا را هم که داشته باشی...


باز هم دلت می خواد...


بعضی وقت ها... فقط بعضی وقت ها...


برای یک لحظه هم که شده...


همه ی دنیای یک نفر باشی...!



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:15 | نویسنده : ...... |

انکه دستش را انقدر محکم گرفته ای دیروز عاشق من بود
 
 دستانت را خسته نکن دیر یا زود تو هم تنهایی...



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:13 | نویسنده : ...... |

هی غریبه...

روی کسی دست گذاشتی که همه ی دنیامه

بی وجدان

انقدر راحت بهش نگو عزیزم

سختمه...



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:10 | نویسنده : ...... |

بهترین پیام دنیا

 یا بمان و امید فردایم باش یا دیروزم را برگردان و برو....



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:7 | نویسنده : ...... |

هیچ می دونستی

زیباترین عاشقانه‌ای که واسم گفتی

وقتی بود

که اسمم رو با «میم» به انتها رسوندی؟!

 

 



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:5 | نویسنده : ...... |

چـقــدر بـگـــویـم ؟


قــرص آرامـم نـمـــی کــنــــد !!!


آغـــوش تــ ــ ـــو

تـنـهــــا آرام بـخـش  مـــــن اسـت

نمی‌دانم چه سرّی دارد!


اسم كوچكم هزار بار هم گفته شود


به پای یك بار گفتن تو نمی‌ رسد...

 



تاريخ : شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, | 19:2 | نویسنده : ...... |

عشق لیاقت میخواهد و عاشق شدن جرات...

 

همیشه در پی كسی باش که...

 

با تمام کاستی ها و کمی ها و عیب هایت...

 

حاضر باشد به تو عشق بورزد...

 

 و تو را به همه دنیا نشان بدهد...

 

و بگوید كه:

 

این تمام دنیای من است...!!!!!!



تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, | 20:17 | نویسنده : ...... |

همه گفتن:عشقت داره بهت خيانت مي کنه!

 

گفتم:مي دونم!

 

گفتن:اين يعني دوستت ندارهاااا!

 

گفتم: مي دونم!

 

گفتن:احمق يه روز ميذاره ميره تنها ميشي !

 

گفتم:مي دونم!

 

گفتند:پس چرا ولش نمي کني..؟!

 

گفتم:اين تنها چيزي که نمي دونم....



تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, | 20:17 | نویسنده : ...... |

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی..
یـــک نقطـــــه..
یـــک لبخنـــــد..
یـــک نگــــــــاه..
یـک عطر آشنـا..
یــک صــــــــدا..
یــک یـــــــــــاد..
از درون داغونـــت می کــــند..
هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی...!!



تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, | 19:54 | نویسنده : ...... |

عشق مثل آب میمونه که میتونی اونو تو دستت قایمش کنی. آخرش یه

روز دستاتو باز می کنی میبینی نیست قطره قطره چکیده بی اینکه تو

بفهمی اما دستت پر از خاطرست...



تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, | 19:46 | نویسنده : ...... |
می روی و من تحمل می کنم نبودنت را
می مانم و تو فراموش می کنی بودنـم را

دیروز می مردن ، فراموش می شدن آرام آرام ...
امروز چه زود از یاد می رویم بی آنکه بمیریم ...

چون به کام دل نشد دستی در آغوشت کنم,میروم تا در غبار غم فراموشت کنم



آری راست میگویی من همان دروغگویی هستم
که عشق را در قلب خود دفن کردم تا در خموشی ظلمانی خانه در غمه جداییش بسوزم وبمیرم
آری من درغگویم ولی امروز شاد تر از هرروزم .....زیباست.


تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, | 21:33 | نویسنده : ...... |



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:56 | نویسنده : ...... |

کاش عاشقت نبودم  ، که اینگونه بسوزم به پایت ، که اینگونه بمانم در حسرت دیدارت
کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم ، تمام دردهای دنیا را بر دوش بکشم . . .
که شبهایم  را با چشمان خیس سحر کنم ، روزهایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم
کاش عاشقت نبودم که اینگونه دلم سوخته نباشد ، در هوای سرد عشقت افسرده نباشد
کاش عاشقت نبودم که اینک تنها باشم ، تو نباشی و من پریشان باشم ، تو نباشی و من دیوانه و سرگردان باشم . . .
کاش عاشقت نبودم که اینک لحظه هایم بیهوده بگذرد ، فصلهایم بی رنگ بگذرند ، تا حتی دلم به خزان نیز خوش نباشد . . .
تقصیر خودم بود که هوای عاشقی به سرم زد ، تا خواستم فرار کنم ، عشق تیر خلاصش را به بال و پرم زد ، تا خواستم دلم را پشیمان کنم ، دلم ، دل به دریا زد . . .
دل به دریا زد و بدجور غرق شد ، همه امیدهایم زیر آب محو شد . . .
کاش عاشقت نبودم که اینک از دست تو ناله کنم ، شب و روز دلم را سرزنش کنم  . . .
قلبم میلرزد ، تمام وجودم تمنای آغوشی را میکند که آن آغوش رویاییست که گاهی فکر میکنم رسیدن به آن محال است
چشمانم دیگر از اشک ریختن سویی ندارند ، چشمانی که تمام لحظه ها انتظار این را میکشند که به دیدار چشمان تو بیایند
کاش عاشق دل بی وفایت نبودم ، بی نیاز بودم ، مثل خودت بیخیال بودم ، کاش مهم نبود برایم بودنت ، دیگر احساس نیاز نمیکردم در تمام لحظه های نبودنت !



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:50 | نویسنده : ...... |

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:42 | نویسنده : ...... |

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته
گل رز پنهان شد ....



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:38 | نویسنده : ...... |

دختری بود نابینا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنیا تنفر داشت
و فقط یکنفر را دوست داشت
دلداده اش را



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:32 | نویسنده : ...... |



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:30 | نویسنده : ...... |

تو نبودی دل به دل راهی نداشت
از خیال عشق آگاهی نداشت
 تو نباشی تا قیامت بی کسم
 در تمام زندگی دلواپسم



تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, | 19:27 | نویسنده : ...... |

ای کاش تنها یک نفرهم دراین دنیا مرایاری کند،ای کاش میتوانستم

باکسی دردودل کنم تابگویم که،من دیگرخسته ترازآنم که زندگی کنم

تاابدغم شبهایم را،تابفهمنددردتن خسته وبیمارم را،قانون

دنیا"تنهایی"من قانون عشق است وعشق ارمغان دلدادگیست واین

سرنوشت سادگیست...



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:40 | نویسنده : ...... |

هیچوقت فکر نمیکردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم دیگر کسی

به سراغم نخواهد آمد قلبم شتابان میزتد شمارش معکوس برای انفجار

در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش میکشم.. تنها مانده ام

زل زدم ، خیره شدم ، پلک زدم ، محو شدم

یک نفر عشق مرا در دلش آغاز نکرد...



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:36 | نویسنده : ...... |

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...


تظاهر به بی تفاوتی،


تظاهر به بی خیـــــالی،


به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .


چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:33 | نویسنده : ...... |

دنیای عجیبی شده است . . .

برای دروغ هایمان ،

خدا را قسم میخوریم ،

و به حرف راست که میرسیم ؛

می شود جان ِ تــو…



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:31 | نویسنده : ...... |

چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود

انتظــارت را میـکشـــــد چــه شیرین اســـــت

طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
 
" کجایـی نگران شدم "



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:29 | نویسنده : ...... |

تیک تیک ثانیه ها در گوش دقایق می خوانند و...

دقایق برای ساعتها نجوا می کنند....

ساعتها، روزها را به بازی می گیرند و....

روزها ،ماه ها را و ....

ماه ها..... سالها را

واین چنین می شود که ایام می گذرد

ومن روزهای بی قراری و دلتنگی و تنهاییم را

باهزار روایت بی الفبا از حضور تو ترسیم می کنم و...

می گویم:.

.

.

انگار همین دیروز بود



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:27 | نویسنده : ...... |

به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم...



یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم.



یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره.



یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر

 

روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم.



یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.


یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.


یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم...


می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق

 

نشه.


تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه.


توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو

 

می شکونه.


می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو

 

برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی...



می خوام تنها باشم...



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:21 | نویسنده : ...... |

اگر دستانم را بشکنند با  اشک چشمانم ،

 

اگر چشمانم را کور کنند با نفسهایم ،

 

اگر نفسم را ببرند با قلبم ،

 

و اگر قلبم را پاره پاره کنند با خون جگرم خواهم نوشت: 

 

 دوستت دارم، دوستت دارم ودوستت دارم . . .



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:18 | نویسنده : ...... |

ترس پسرها از ازدواج دل بستن به یه دختر نیست، دل بریدن از بقیه دخترهاست..



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:5 | نویسنده : ...... |

آرام تر بگو دوستت دارم هایت را
بیا نزدیک تر
میخواهـــــــــم
صدآی
گرم نفسهایت
دیـــــــــــوآنـــــــــــه ام کنـــــــــد. . .



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 14:1 | نویسنده : ...... |

در نهان، به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند،

و در آشکارا

از آنانی که دوستمان دارند غافلیم.

شاید این است دلیل تنهایی ما



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 13:59 | نویسنده : ...... |



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 13:58 | نویسنده : ...... |

 

 دلــــــم می گیرد ...

 

وقتـــی می نویســـــم فقط برای تـــــــو

ولـــــی... 

همــــــه می خـــــــوانند 

  جز تــــــو...



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 13:57 | نویسنده : ...... |



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 13:55 | نویسنده : ...... |

دلم بهانه ات را میگیرد

 

چقدر امروز حس میکنم نبود تورا

 

صدایت در گوشم میپیچد و من می گویم:

 

جانم.....

مرا صداکردی ...؟؟!



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, | 13:50 | نویسنده : ...... |


دلم گرفته است

دلم گرفته است 

به ايوان مي روم و انگشتانم را

بر پوست كشيده ي شب مي كشم 

چراغ هاي رابطه تاريكند

چراغ هاي رابطه تاريكند

كسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد كرد

كسي مرا به ميهماني گنجشك ها نخواهد برد 

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردني ست



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 15:13 | نویسنده : ...... |

نه عشقم را به بازی بگیر
 

و نه بازیت راعاشقانه جلوه بده
 

من زادۀ احساسم!!!!


تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 15:11 | نویسنده : ...... |



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 15:9 | نویسنده : ...... |

خدایا

این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند

فکری کن

اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت . . .



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:58 | نویسنده : ...... |



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:54 | نویسنده : ...... |

سکـــــــــــوت می کنـــــم . . .
نه اینـــــــــــــــکه دردی نیسـت . . .
گلویی نمــــــــانده برای فــــــــــریـــــاد. .



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:51 | نویسنده : ...... |

خاموشی بهانه است...

مشترک موردنظر قصد فراموشی دارد!!!



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:50 | نویسنده : ...... |

من رفتنی نبودم. . .
. . .

تو بند کفشهایم را محکم کردی . . .

منم رفتم!!!



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:48 | نویسنده : ...... |

دوستت دارم هایت را باور میکنم؟!

درست مثل امضای آخر نامه هایت که میگویی خون است...

اما طعم آب انار می دهد؟؟؟؟؟



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:46 | نویسنده : ...... |

من وتوازهمان روزاول محکوم به از دست دادن بودیم!

توهمان یک ذره احساست را......

ومن.......

تمام زندگی ام را......!!!!!!!



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:45 | نویسنده : ...... |

در این دنیا هیچکس به من نگفت بمان ولی من ماندم؛

ماندم و تکیه گاهی شدم برای خستگی دیگران.

حالا خیلی خسته ام؛خیلی زیاد.خسته با چشم هایی که دیگر اشک هم نمی ریزد.

 
تنها می دانم؛باید تا همیشه آغوشی باشم برای دیگران بی آنکه کسی مرا در آغوش بگیرد.
 
همه چیز می گذرد:فصل ها؛برف ها؛باران ها من اما همچنان ایستاده ام
 
چون پرنده ای که بال هایش شکسته است.
 
دیگر چه فرقی می کند که بخواهم بروم یا بمانم؟

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:41 | نویسنده : ...... |

توی دنیا

دوتا نا بینا میشناسم

یکی تو که هیچ وقت عشقم رو ندیدی

یکی من که کسی جز تو ندیدم…



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:39 | نویسنده : ...... |

هیچ کی ویرانیم را حس نکرد

 

   وسعت تنهاییم را حس نکرد

 

 

       در میان خنده های تلخ من

 

 

       گریه ی پنهانم را حس نکرد

 

 

       درهجوم لحظه های بی کسی

 

 

      درد بی کس ماندم را حس نکرد

 

 

       آنکه با آغاز من مانوس بود

       لحظه ی پایانیم را حس نکرد...



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:33 | نویسنده : ...... |


 

خـ ـُدآیـ ـآ

دَســتــَم بــه آسمـ ـآنـــَت نمـــے  رســَد

امـ ـآ

آن تــویـ ـے  کـ ـه دَسـ ـتت مـ ـے  رسـ ـَد

بُـ ـلَنــــدَم کـ ـُن

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:28 | نویسنده : ...... |

بـــــــرآے تــــو ...

بـــــرآے  چشــــم هآیــت...

بـــــرآے مـــــَלּ ...

بـــــرآے درد هآیــــم...

بــــرآے مـــــآ...

بـــرآے ایــלּ  همــــــه تنهـــــآیـــے...

کــــآش

خــــــُدآ

 

کـــــــآرے کـــــُنــَد...!!!



تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, | 14:27 | نویسنده : ...... |

در سکوت می توان نگاه را معنا کرد

و آن را با عشق به دل پیوند زد ،

می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد

و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت ، 

می خواهم سکوت کنم

و تنها به حرف نگاهت گوش کنم



تاريخ : یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, | 19:50 | نویسنده : ...... |



تاريخ : یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, | 18:16 | نویسنده : ...... |
  • سیتی جاوا
  • لیموزین